Wednesday, January 25, 2006

امروز 10 نخ سيگار فروختم


من دندان پزشک تر دارم مي شوم، امروز به وزارت لجن در مال بهداشت رفتم تا مجوز لجن در مال موقت مطب را بگيرم و به سازمان لجن در مال نظام پزشکي بروم و شماره لجن در مال نظام پزشکي را بگيرم و مهر بسازم که اين بار لجن در مال نيست ، چون ازش پول در مي آيد و بر خلاف آن دو-سه تا مال واقعي من و ناشي از 7-8- سال تحصيل با اعمال شاقه تحت مديريت شوهر بي سواد خواهرزاده عبدالله جاسبي و در مجاورت عبدالله جاسبي است که مدرک دکتري مديريت اش را از دانشگاه خودش در رشته مديريت گرفته و اثبات مکرر اين نکته است که در ايران همه مشکل را مي دانند اما اراده اي براي حل آن وجود ندارد.
بعد از وزارت لجن در مال بهداشت به سازمان لجن در مال نظام پزشکي رفتم و ديدم پول لازم را نياورده ام، فکر مي کردم 15000 تومان لازم است و بايد 25000 مي دادم و 24800 داشتم.به دوستي که آن نزديکي ها دارم و ناشرم است که باهاش يک کتاب توقيف شده و يک کتاب چاپ شده کار کرده ام خجالت کشيدم سر بزنم، چون ماه ها بود بهش سر نزده بودم و حالا بروم پول بگيرم؟ به دوستي که آن نزديکي ها يک کتابفروشي به اسم بلخ را به همراه آقاي مهندس تقريبا خيريه اداره مي کنند زنگ زدم، آن دوست که عقاب علي احمدي نام دارد و از بهترين نسخه پردازهاي ايران است نبود ظاهرا در تدارک کار مهمي است. مي خواستم کار را تمام کنم، پس با خجالت تمام به سمت کتابفروشي آن فرشته پير دل زنده رفتم تا مخ خودم را براي پول قرض کردن بزنم. در کتابفروشي بلخ به هر کس که بگويد پول کتاب خريدن ندارد کتاب را قرض مي دهند. و آقاي مهندس کتاب باز است ، اما يک بار که کتاب هاي ناياب مهدي حاءري يزدي به اسم قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب را به پيشنهاد خودم براي تعليم زبان فارسي به بچه ايراني هاي مقيم کانادا لازم داشتم ( که مي رفت و بر نمي گشت) کتاب هاي بچه هاي خودش را که يادگاري آنها بود ، به من داد و براي اين که معذب نشوم از من 1000 تومان گرفت... يادم باشد کتاب ها را به مهندس پس بدهم ، چون بي فرهنگي که فقط ايستاده جيش کردن نيست. در راه بلخ در بالاي ضلع شمالي دانشگاه تهران يک سيگارفروشي واقع شده که 10 نخ وينستون لايط را 300 تومان خريد اما فتوکپي شناسنامه نبردن در حين تحويل مدارک نتيجه داد. گفتند که فتوکپي همه صفحه هاي شناسنامه را مي خواهند و من با اين که به اندازه 20 سال مهر خورده ام و به نظرم به همين مدت هم ديگر راي نمي دهم حسابي عصبي شدم
:
از بازجويي اي که مرا به کاشان انداخت
س-به کدام روحاني علاقه داريد؟
ج-حضرت آيه الله حسن حسن زاده آملي
ج، واقعي- علامه طباطبايي، معلوم است استاد دکتر شايگان از استاد استاد عسکراولادي سر است
س- به کدام روحاني سياسي علاقه داريد؟
ج- ميرزاي شيرازي-نگفتم ظاهرا فاميلمان است
،ج، واقعي- آيه الله خميني به خاطر احياي ابن عربي در حوزه ها و اداي احترام به مولانا عبيد زاکاني . معلوم است آن قدر آي کيو دارم که دکتر شوم پس اگر علاقه اي به فقيه عالي قدر داشتم نمي گفتم ، باسواد دانستن کديور و خاتمي هم که به ترتيب کاري مثل دانشجو ناميدن ما در دوره آموزشي و دکتر ناميدن عبدالله جاسبي است

س- نظرتان درباره انرژي هسته اي و تيم مذاکره کننده؟
ج- موضوع تخصصي است
ج، واقعي- موضوع تخصصي است،مگر الان قضيه نداريم؟
س- چرا برادرتان ازدواج نکرده است؟
ج- پول ندارد
ج، واقعي- پول اضافي ندارد مرتيکه ...-در ادامه بحث آناتومي ، اورولوژي، ژنتيک و سکسولوژي مطرح مي شود، البته در مورد بستگان مسوول محترم نه برادر من

اين پست را براي مادرم که تعريف کردم از خنده نمازش را از اول شروع کرد، دلم سوخت چرا مارلبوروهايي راکه در کاشان به م انداخته بودند همراهم نبرده بودم، ديگر لازم نمي شد با آژانس برگردم خانه پدري و از ابوالفضل که در بقالي ش بهش مي گويند "امير" پول بگيرم تا مجبور نشوم 2 بار پله ها را با دماغسوختگي مضاعف بالا بروم

2 Comments:

At 6:21 PM, Anonymous Anonymous said...

Hey jack ass! Send me an email or something for crying out loud! To had adami? Doctor chieh, rayees jomhoor ham beshi vase man hamoon khari hasti ke boodi, ina ro be mamanet nagoo man goftam sare namaz lanatam mikoneh!

 
At 5:59 PM, Anonymous Anonymous said...

Adib jan, ajab bazjooyiye jalebi bood.
mesle cherchil javab dadi.
maloome ke ostade khodami.

 

Post a Comment

<< Home