Sunday, January 07, 2007

تقويم تاريخ
درست يک سال قبل همين روز من در کاشان خانه گرفتم که 4-5 سال

بمانم آنجا، و احتمالا پولدار و استوديو دار وپسر خوب خانه برگردم

تهران و شايد هم بروم بلاد کفر. آنجا اما اتفاقی برام افتاد که بايد در

روزنامه يا سر تمرين موسيقی يا در محل های ديگری که کار کرده بودم

می افتاد. يک ذره بالغ شدم. قبول کردم نمی توانم ها را و از زير وقايع

يا واقعيت ها سر خوردن ها را.
قبول کردم که می ترسم
نه بشنوم
reject شوم
در موقعيتی قرار بگيرم که کيش شخصيتم-خود پرستی م- برود زير

سوال
و به اين ترتيب از خيلی از چالش هايی که خرد و ريز اندامند و آدم را

می سازند، در مشکلات روزمره ياری می کنند دور می ماندم و اين دور

ماندن يک حس رويين تنی به من می داد، کيش شخصيت را تقويت می

کرد، به ازايش از من قدرت چالشيدن روز مره را سلب می کرد. در نتيجه

باز از چالش ها دور می شدم و اين تسلسل بيرون ش ديگران را کشته

بود که من را يک آدم موفق می ديدند و من را کشته بود که هميشه می

ترسيدم يک دختر من را بگذارد کنار و به اين ترتيب خودم
:
با همه به هم می زدم،پيش از اين که با من به هم بزنند
محبت نمی کردم که معتاد به محبت کردن نشوم
نمی گذاشتم محبت ببينم که معتاد به محبت ديدن نشوم
صميمی نمی شدم که از دست دادن يک دوست صميمی آزار نبينم


مشکل من با دنيا اين يک بروز را داشت، اين رفتار در مقابل زنان قله

کوه يخی بود که رابطه نادرست با جان زنانه جهان ناميده می تواند شود.
حالا چرا آدم ها فکر می کردند من موفق م؟چون همه همين مشکل را

دارند. حتا زنان هم با جان زنانه جهان رابطه بدی دارند در ايران، مردها

که به کل ريده اند
من نمی خواستم بيشتر از اين ببازم. و در کل همين باخت ، باخت من در

زندگی م بوده، هفته بعد سی ساله می شوم و در سی هزار کيلومتر

رانندگی در کوير فکر کردن، و شب های کوير را روی خاک پر مار و

عقرب خوابيدن به من اين حق را می دهد که بگويم هر و هر و هر لحظه

زندگی م را زيسته ام، و انسانی -بس انسانی- زيسته ام و اين رابطه

نادرست -که موسيقی خيلی خيلی تعديلش می کرد و به همين دليل بند

نافم می شد و هست آنچه است که دو سال زندگی م را دادم و در کاشان،

در عصاره کثافت ايران ، در معامله ای کاملا خوب پس ش گرفتم
الان نمی توانم بگويم از هميشه موفق ترم ، چون آن موفقيت ها اصلا از

جنس ديگری بوده اند.
من الان درست مثل آدم شعر يا ليريک می نويسم ومثل خودم.اين بالا چند

سطر از اين وبلاگ عين يک ليريک شده،در دفترچه ليريک هام هم می

نويسم آن چند سطر را -شايد به دردم بخورند روزی.برای اولين بار هم

يک سطر يک ليريکم را می نويسم، که آن قدر آبستن شعر م به قول

رضای غير براهنی:

اگر اسم اين حسی که به تو دارم عشق است
هيچ وقت قبلا عاشق نبوده ام

**********
ليريک روز از کويينز آو د ستون ايج است
Feel Good Heat of Summer
هرم خوب تابستان را حس کن
Nicotine, volume , vicodine, marijuana, ecstacy and alcohole
نيکوتين ، واليوم، وايکودين، ماری جوانا، اکستازی و الکل
Cocaine
کوکايين

3 Comments:

At 12:33 PM, Anonymous Anonymous said...

thanks for your comment

 
At 6:30 AM, Anonymous Anonymous said...

Tavalodet Mobarak bashe Pesarkhale!!!!
Tavalodet Mobarak!
Tavalodet Mobarak!!
Tavalodet Mobarak!!!
Tavalodet Mobarak!!!!
Tavalodet Mobarak!!!!!

 
At 9:33 AM, Anonymous Anonymous said...

دل تنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند

 

Post a Comment

<< Home