Monday, January 22, 2007

اين طور پيش آمد ديگر

باز امروز اين را می زنم چون بايد پيش مهدی بمانم که برای سفر فردايم به شيراز ازش واکمن بگيرم و خب، وقت تايپ دارم و اين قدر هم شما مخاطبان گرامی ما قورباغه ها را دوست دارم که به جای زل زدن به عکس های آدريانا ليما و آن هثوی و مونيکا بلوسی يا گير آوردن و پرينت کردن مصاحبه های باب ديلن يا کويينز آو د ستون ايج يا باب ديلن دارم وبلاگ نويسی می کنم

توی پست قبلی جواب صفيه را دادم که سوال ش آن قدر جدی بود(حتا در ديدار حضوری مان در کنسرت ادوين) که نذر کردم در اولين فرصت جواب بدهم
ديگر سوال قديمی ساويز بود که می گويم: شما يک لئونارد کوهن خوب غير از "بارانی آبی مشهور" به من بدهيد، من ده تا کوهن می گذارم اينجا

ديگر درباره کم بودن مطالب غير ترانه است که خب، مجبور می شوم روی کاغذ توی پادگان بنويسم و فرصت تايپشان کم پيش می آد، مثل مطلب خوبی که درباره اتفاقی به اسم تولد نوشته ام و گزارش سفر شگفتی که به خانه های تاريخی کاشان داشتم و گزارش سفر ها به ابيانه و اصفهان و سفرهای روحی من در آرامش ديزين و شمشک. اينها را يک چند وقت ديگر می نويسم

کنار اينها بايد اشاره کنم به نکته ديگری که به عيال حامد گفتم و داشت يادم می رفت: من معمولا بعد از اين که از آن حال مشخصی که در آن حالت يک مطلبی را نوشته ام خارج می شوم تازه آن را می خوانم و اگر متن خوبی بوود پابليش می کنم ش. راست ش را بخواهيد من الان در بهترين وضع روحی تمام زندگی م هستم. کمر غولی را شکسته ام که 12 سال زندگی م
پايش رفته. اگر يک وقتی جرات کردم ليريک هام را اينجا بنويسم تعجب نکنيد اگر حال و هوای ناجوری را توی آنها ديديد چون من با علم به اين که اوضاع اين طور که هست نمی ماند
تمام عصبانی بودنم را ريخته ام توی اين قديمی ها که به زودی بايد آوازشان هم بخوانم.با اين حساب اگر ديديد نوشتم
اگه همديگه رو ببينيم نمی دانی چه قدر به فارسی خدمت می شه
يا
بيا ستاره ها رو دفن کنيم
يل
اين حنجره بوسيدنی ست
يا
يا می دانيد دارم درباره چه حرف می زنم يا بايد آلبوم اول اصم که اسم ش اگر بچه ها(حامد و پيام و امير} موافق باشند می شود سال های خوش خِنِس بيايد بيرون تا قضيه دستتان بيايد
ضمنا باشگاه دعوا ، ترجمه گفت و گو های فيلم و ترجمه کتاب شامل حکم قدمت نمی شود. من هنوز همان قدر بدبين م و عصبانی هم هستم. اما از اين دو اتفاق در زاوئيه نگاهم عصبی نمی شوم و به حدی هم ساده لوح نيستم که همه چيز را بدبينانه نگاه کنم يا از بدی ها برنجم.
نگاه نيچه و شوپنهاور خيلی شبيه است. هدايت و کورت وونه گات هم شبيه اند. کورت کوبين و جاش هوم (کوينز آو...} هم شبيه اند . من مجبور شده ام از هر کدام از اين ذوج ها شبيه دومی شان شون، اين طور پيش آمد ديگر
ضمنا برايم توی مسنجر آفلاين نذارين. يک ماهی است چک نکرده ام ش و هر چه بوده هم پاک شد اخيرا. اگر مهم است براتان دوباره بفرستيد

تولد می کنيم


شرح عکس:من و شوهر دخترخاله م و عيال ايشان، روز تولد من. به کيک تولد توجه نمائيد
وبلاگم را به روز نمی کنم چون اينترنتم بازی در می آورد
کلی کادوی تولد گرفتم از قبيل برف و گير آوردن کتاب گزارش به نسل بی سن فردای براهنی و ديدن دوستان و 4 روز ماندن در سربازخانه مان بدون عذاب (چون کاملا اتفاقی شد و بچه ها هم به م حال دادند و خنده بازار بود) و چند تا اتفاق خوب ديگر مثلل تمام شدن ضبط ريتم گيتار های گروه اصم بعد از چند سال آزگار زجر دار از اتفاق هايی بود که با تولدم همراه شد و يک کنسرت را دوست هام دادند که من توانستم به شان کمک کنم وبرادرم امير الان خوشحال است که اسباب خوشحالی است و حامد رو به راه است که خوشحالم از اين بابت ايضا و درامرمان خوشحال است که اسم ش را نمی آورم چون روی اين کی بورد نمی دانم جای حرف سوم الفبای فارسی کجا است
و عيال حامد هی می خواهد بداند من چرا افسرده ام و بايد بگويم من هميشه همين طور بودم اما نمی گفتم و ضمنا تا سربازی م تمام شود و تا ضبط اصم تمام شود همين است و البته صدای انقلاب خودم را می شنوم .خوشم به خوشی دوستان و ديالوگ های فيلم باشگاه دعوا را کامل ترجمه کردم و علی متن رمان را برنمی گرداند تا حروفچينی ش کنم و مجله هوشيار به اسم 77 هفتاد و هفت دارد توزيع می شود که اگر از اين بلاگ خوشتان می آيد يا از من ايضا حتما بخريد چون مجله داشتنی ای است و خوشحالم که هوشيار مجله دارد و محسن صفحه ها را قشنک بسته
اين هم پ
شانس ما را نيگا

Sunday, January 07, 2007

تقويم تاريخ
درست يک سال قبل همين روز من در کاشان خانه گرفتم که 4-5 سال

بمانم آنجا، و احتمالا پولدار و استوديو دار وپسر خوب خانه برگردم

تهران و شايد هم بروم بلاد کفر. آنجا اما اتفاقی برام افتاد که بايد در

روزنامه يا سر تمرين موسيقی يا در محل های ديگری که کار کرده بودم

می افتاد. يک ذره بالغ شدم. قبول کردم نمی توانم ها را و از زير وقايع

يا واقعيت ها سر خوردن ها را.
قبول کردم که می ترسم
نه بشنوم
reject شوم
در موقعيتی قرار بگيرم که کيش شخصيتم-خود پرستی م- برود زير

سوال
و به اين ترتيب از خيلی از چالش هايی که خرد و ريز اندامند و آدم را

می سازند، در مشکلات روزمره ياری می کنند دور می ماندم و اين دور

ماندن يک حس رويين تنی به من می داد، کيش شخصيت را تقويت می

کرد، به ازايش از من قدرت چالشيدن روز مره را سلب می کرد. در نتيجه

باز از چالش ها دور می شدم و اين تسلسل بيرون ش ديگران را کشته

بود که من را يک آدم موفق می ديدند و من را کشته بود که هميشه می

ترسيدم يک دختر من را بگذارد کنار و به اين ترتيب خودم
:
با همه به هم می زدم،پيش از اين که با من به هم بزنند
محبت نمی کردم که معتاد به محبت کردن نشوم
نمی گذاشتم محبت ببينم که معتاد به محبت ديدن نشوم
صميمی نمی شدم که از دست دادن يک دوست صميمی آزار نبينم


مشکل من با دنيا اين يک بروز را داشت، اين رفتار در مقابل زنان قله

کوه يخی بود که رابطه نادرست با جان زنانه جهان ناميده می تواند شود.
حالا چرا آدم ها فکر می کردند من موفق م؟چون همه همين مشکل را

دارند. حتا زنان هم با جان زنانه جهان رابطه بدی دارند در ايران، مردها

که به کل ريده اند
من نمی خواستم بيشتر از اين ببازم. و در کل همين باخت ، باخت من در

زندگی م بوده، هفته بعد سی ساله می شوم و در سی هزار کيلومتر

رانندگی در کوير فکر کردن، و شب های کوير را روی خاک پر مار و

عقرب خوابيدن به من اين حق را می دهد که بگويم هر و هر و هر لحظه

زندگی م را زيسته ام، و انسانی -بس انسانی- زيسته ام و اين رابطه

نادرست -که موسيقی خيلی خيلی تعديلش می کرد و به همين دليل بند

نافم می شد و هست آنچه است که دو سال زندگی م را دادم و در کاشان،

در عصاره کثافت ايران ، در معامله ای کاملا خوب پس ش گرفتم
الان نمی توانم بگويم از هميشه موفق ترم ، چون آن موفقيت ها اصلا از

جنس ديگری بوده اند.
من الان درست مثل آدم شعر يا ليريک می نويسم ومثل خودم.اين بالا چند

سطر از اين وبلاگ عين يک ليريک شده،در دفترچه ليريک هام هم می

نويسم آن چند سطر را -شايد به دردم بخورند روزی.برای اولين بار هم

يک سطر يک ليريکم را می نويسم، که آن قدر آبستن شعر م به قول

رضای غير براهنی:

اگر اسم اين حسی که به تو دارم عشق است
هيچ وقت قبلا عاشق نبوده ام

**********
ليريک روز از کويينز آو د ستون ايج است
Feel Good Heat of Summer
هرم خوب تابستان را حس کن
Nicotine, volume , vicodine, marijuana, ecstacy and alcohole
نيکوتين ، واليوم، وايکودين، ماری جوانا، اکستازی و الکل
Cocaine
کوکايين